ادبستان/محبوبه
محبوبه
«امشب ميفهمم چرا
وقتي كسي جون ميده، زندهها براش گريه ميكنند. آدما تا
وقتي زندهاند، تأكيد ميكنم «آدمها» و باز هم تأكيد
ميكنم: «تا وقتي زندهاند»، وجودشان رو بين همة اونهايي كه دوستشون
دارن، تقسيم ميكنن. اونها هم به قسمتشون عادت ميكنن.
وقتي مرگ سرو كلهاش پيدا ميشه، اوني كه بايد بره
سفر، ميره و سراغ تك تك آشناها و اون قسمت از دلشو كه تقسيم
كرده بود، پس ميگيره. براي همين
زندهها بعد از مرگ يك نفر، توي خودشون احساس خلاء ميكنن.»